من به زندگی امیدوارم اما اسیدپاشها هیچوقت آرام نمیشود/ لزوم ممنوعشدن خرید و فروش اسید
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۵۲۵۳۳۷
چهار سال از آن اسیدپاشی تلخ در اصفهان گذشته است؛ چهار سال گذشته است تا نیمه سیاه زندگی مرضیه ابراهیمی، نیمه سفید دیگری هم به خود بگیرد و حالا یک نمایشگاه عکس سیاه و سفید، روایتگر روزهای بعد از اسیدپاشی است. روزهایی که مرضیه ابراهیمی را به زندگی امیدوار کرده است.
گروه اجتماعی خبرگزاری آنا - مهرو ماهر؛ 23 روز از تابستان بیشتر نگذشته بود که زندگی مرضیه درست وسط خیابان توحید به آتش کشیده شد و سوخت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حالا 4 سال از آن روزهای کذایی میگذرد، از همان روزهایی که حتی آینهها هم با دختر اصفهانی سر ناسازگای گذاشته بودند چه برسد به چشمهای کنجکاوی که در هر قدم صورت سوخته او را میکاویدند.
امروز تالار تابستان خانه هنرمندان به تصاویر نیم رخ سوخته مرضیه ابراهیمی، یکی از قربانیان اسیدپاشی اصفهان آراسته شده است، تصاویر سیاه و سفیدی که نیمی از امید و شادابی و نیم دیگری از خشونت جامعه را نشان میدهد.
علی رغم اینکه حدود چهارسال از ماجرای اسیدپاشی زنجیرهای در اصفهان میگذرد اما هنوز هویت عاملان بروز این حادثه شناسایی و معرفی نشدند و دیگر مطالبه مرضیه دستگیری اسیدپاشها نیست بلکه او در پی آنست که طرح محدودیت و ممنوعیت خرید و فروش اسید در کشور به نتیجه برسد تا شاید از این طریق مانع دسترسی یک فرد خشمگین به اسید شوند.
مرضیه ابراهیمی یکی از دخترانی است که مهر ماه سال 93 در خیابان توحید اصفهان از سوی دو فرد ناشناس مورد اسیدپاشی قرار گرفت و در این حادثه نیمه چپ صورتش را از دست داد به طوری که چشم و گوش و بخشی از گردنش در اسیدپاشی سوخت. او تاکنون بیش از 30 عمل جراحی صرفا درمانی را روی صورت، چشم، گوش، بینی،گردن، سینه و دست و سایر اجزاء بدنش پشت سر گذاشته است و میگوید: «متاسفانه سوختگی با اسید هیچ وقت بهبودی کامل ندارد و من باید همیشه تحت درمان باشم اما به دنبال عمل زیبایی از جمله ابرو گذاشتن و اصلاح پوست صورتم نیستم زیرا من صورتم را همینگونه که هست پذیرفتم و با آن کنار آمدم.»
مرضیه ابراهیمی 23 مهر ماه سال 93 دقیقا همان روزی که وقت دندانپزشکی داشت و به دنبال جای پارک در خیابان توحید میگشت لحظهای در کنار خیابان توقف کرد و شیشه ماشین را پایین کشید تا هوایی بخورد اما بجای هوا اسید به صورتش پاشیده شد.او پیش از این حادثه ماما بود و در این رشته فعالیت میکرد اما پس از اسیدپاشی به دلیل عملهای متعدد و عدم حضور مدام در بیمارستان دیگر نتوانست به کار خود ادامه دهد به همین دلیل در آزمایشگاه یک درمانگاه مشغول به کار شد، اما در حین کار هم چهره خود را از مردم و مراجعان به درمانگاه پنهان نکرد و اجازه داد مردم با چهره واقعی او مواجه شوند هرچند به قول مرضیه «عدهای نچ نچ میکردند و هنگام عبور از کنارم روی خود را از من برمیگرداندند و حتی کسانی که برای اولین بار مرا میدیدند نگاه معناداری به من داشتند و آخی آخی میکردند. این رفتارها مرا آزار میداد اما سعی کردم جوری با آنها رفتار کنم که مانند یک فرد عادی به من نگاه کنند که بالاخره این اتفاق افتاد و کسانی که روزانه با من در ارتباط هستند به چهره نیم سوخته من طبیعی نگاه میکنند؛ حتی با لبخند به طرفم میآیند و انرژی مثبت میدهند.»
اسیدپاشها تصور میکردند با این کار میتوانند این دختر با نشاط را گوشه نشین، افسرده و از جامعه حذف کنند اما برعکس او تبدیل به یک فعال اجتماعی شد و خواست با رفتارش برای سایر قربانیان اسیدپاشی الگوی ایستادگی و مقاومت شود، او در این مورد میگوید: «حال خوب من به خاطر حمایتهای همسر و خانوادهام بود البته درونم شاد بود که نمیخواستم خودم را زمینگیر کنم از حالت افسرده و منزوی خودم خسته شدم و تصمیم گرفتم که به زندگی عادی و معمولی برگردم.»
مرضیه که حالا با عضویت در انجمن قربانیان اسیدپاشی تلاش میکند مصدومان و قربانیان اسیدپاشی را به زندگی عادی برگرداند در مورد نحوه بازگشت خود به زندگی عادی عنوان میکند: «در خانه ماندن و فاصله گرفتن از کار و اجتماعی باعث شد روز به روز به سمت عصبانیت و افسردگی پیش بروم که این موضوع مرا از پا در میآورد به همین خاطر از سال 95 تصمیم به شروع کار گرفتم، اوایل موقع بیرون رفتن از خانه برای چشم چپم از پد استفاده میکردم اما این کار مانع دیدم میشد به همین خاطر به جایی رسیدم که من نباید خودم را عوض کنم بلکه مردم باید نگاهشان را به من تغییر دهند، به همین خاطر با کمک نگار مسعودی این نمایشگاه را برگزار کردیم تا به مردم نشان دهیم من هم زندگی عادی دارم.»
او هنوز هم مانند روزهای قبل از اسیدپاشی شاداب و پر انرژی است و با لبخند برای بازدیدکنندگان نمایشگاه، ماجرای عکسها را توضیح میدهد و به درخواست هیچ کدام از بازدیدکنندگان نمایشگاه برای ثبت عکس یادگاری نه نمیگوید. در برابر هر تابلو که میایستد حال و هوای آن عکس را روایت میکند و از روزهایی میگوید که تحت عملهای جراحی متعددی قرار میگرفت و داروهای مسکن بسیاری مصرف میکرد، روزهایی که بخاطر بهت و شوک از حادثه اسیدپاشی جرات نداشت از خانه بیرون بیاید و فقط برای طی کردن روند درمان مجبور بود در شهر تردد کند.
مرضیه که طعم تلخ سوختن با اسید را چشیده هنوز رئوف و مهربان است و اسید نتوانسته عطوفت روحش را نابود کند؛ دیگر مطالبهاش از دستگاه قضایی دستگیری و قصاص اسیدپاشها نیست بلکه معتقد است: «اسید پاشها هم مثل ما آدمهای معمولی هستند که فقط نحوه تخلیه روانی و عصبانیت و خشم خود را به درستی یاد نگرفتهاند و ما باید به آنها یاد بدهیم عصبانیت خود به نوع دیگری بروز دهند و همچنین در این راستا باید طرح محدودیت و ممنوعیت فروش اسید در مجلس تصویب شود تا این ماده خطرناک به سادگی در شهر قابل دسترسی نباشد.»
او که بخشی از بدنش در اسید سوخته و از این حادثه آسیب دیده این روزها در جامعه حضور فعال دارد و میگوید: «اسید در جامعه هست خیلی هم سیاه است ولی در کنارش زندگی هم وجود داد فقط ما باید یاد بگیریم به افراد دارای معلولیت و محدودیت جسمی و ظاهری به عنوان یک فرد عادی نگاه کنیم، یادبگیریم که آدمهایی که صورت و شکل و ظاهرشان با دیگران متفاوت است را بپسندیم و تحقیرشان نکنیم و آنها را همانگونه که هستند بپذیریم.»
همه ماجرای این روزها را با هیجان و پر انرژی تعریف میکند اما همین که نوبت به تعریف کردن از روز اسیدپاشی میشود ناگهان برق چشمانش خاموش میشود و میگوید: «تا 6 ماه بعد از اسیدپاشی اصفهان هنوز هم مردم از تردد در شهر و به ویژه خیابان توحید وحشت داشتند و شیشه همه ماشینها در اصفهان بالاست چون هیچ کس جرات ندارد شیشه ماشین را پایین بکشد، بعد از آن ماجرا حتی تا مدتها وقتی مردم مرا میدیدند سوال میکردند مگر این حادثه واقعیت داشت؟ واقعا به تو اسید پاشیدند؟ اما من هنوز هم به خیابان توحید میروم و به خودم میگویم مرضیه تو نباید بترسی بلکه اسیدپاش باید از فعالیت و حضور تو در جامعه بترسد به همین خاطر هنوز هم شیشه ماشینم را پایین میکشم اما دیگر در شهر پیاده روی نمیکنم.»
15 روز زندگی با یک قربانی اسیدپاشی
نگار مسعودی، عکاس و مستندساز اجتماعی در مورد برگزاری این نمایشگاه به خبرنگار آنا میگوید: باتوجه به اینکه سالها روی موضوع اسیدپاشی مطالعه میکردم و اسیدپاشی اصفهان برای من خیلی مهم بود تصمیم گرفتم سراغ قربانیان اسیدپاشی اصفهان بروم و با مستندسازی و عکس زندگی آنها را روایت کنم.
او که برای تکمیل این مجموعه عکس 15 روز با مرضیه ابراهیمی زندگی کرده و در طول این مدت همیشه در کنار مرضیه بوده و تصاویر او را در حین زندگی روزمره ثبت کرده است، ادامه میدهد: مساله اسیدپاشیهای اصفهان برای من خیلی مهم بود ولی در آن سال همه در شوک و بهت و عصبانیت بودیم و این افراد را فراموش کردیم به همین خاطر سعی کردم با عکاسی از زندگی یک قربانی اسیدپاشی به سایر معلولان و قربانیان اسیدپاشی نشان بدهم که زندگی بازهم ادامه دارد.
این عکاس معتقد است: هدف از برگزاری این نمایشگاه بازگشت به زندگی قربانیان اسیدپاشی وآسیبدیدگان اجتماعی است و اینکه سعی داریم با انتشار این تصاویر به مسئولان و نمایندگان مجلس تلنگری بزنیم تا زودتر طرح محدودیت و ممنوعیت فروش اسید در کشور را پیگیری و تصویب کنند تا شاید عصبانیت یک فرد خشمگین با اسیدپاشی تخلیه نشوند و دسترسی به اسید آنهم اسید سولفوریک 98 درصد که قربانیان اسیدپاشی با آن سوختند آنقدر ساده و ارزان نباشد.
مرضیه کم کم آماده میشود که نمایشگاه را ترک کند، قبل از رفتن یک بار دیگر شاید برای هزارمین بار در این روزها به عکسهایش نگاه میکند، آتش امروز برای دختر اصفهانی گلستان شده است، اما خودش فکر میکند اسیدپاشش تا دنیا، دنیاست در آتش میسوزد.
براساس این گزارش، نمایشگاه عکس «سرنوشت تو را بُتی رقم زد که دیگران میپرستیدند» عصر جمعه 8 تیرماه افتتاح و تا پایان روز 19 تیر ماه از ساعت 17 تا 22 در گالری تابستان خانه هنرمندان برپاست.
منبع: آنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۵۲۵۳۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۴۰۰ سال پیش شغل اصلی مردم دربند خرید و فروش برده بود!
زیسان: یوهان اشترویس، دریانورد بخت برگشته هلندی در عصر حکومت شاه سلیمان صفوی (اسفند ۱۰۲۶ – ۸ مرداد ۱۰۷۳ خورشیدی/ فوریه ۱۶۴۸ – ۲۹ ژوئیه ۱۶۹۴ میلادی) به عنوان برده وارد ایران میشود. او ماجرایی خواندنی را از تعداد زیاد حمامها و علاقه ایرانیان به حمام کردن را روایت میکند.
به گزارش «زیسان»، یوهان اشترویس در ۱۶۲۸ م / ۱۰۳۸-۱۰۳۷ ق یا ۱۶۲۹ م / ۱۰۳۹-۱۰۳۸ ق در روستایی به نام رومر در نزدیکی آمستردام هلند متولد شد. او روایتی جالب از تفاوت رفتار ایرانیان در قیاس با ترکها و سایر ملل با بردگان را نقل میکند.
او پس از چند مرحله گشت و گذار در شرق آسیا، مدیترانه، اروپا و شمال آفریقا، از بد روزگار در جریان سکونت در روسیه تزاری، با شورش قزاقها مواجه شد. او و همراهانش برای فرار از دست شورشیان از آستراخان فرار و رهسپار ایران شدند که در میانه راه از سوی تاتارها به اسارت در آمدند.
بیشتر بخوانید علاقه زیاد ایرانیان به حمام کردن در ۴۰۰ سال قبل! روایت خواندنی برده هلندی از فرهنگ چندهمسری در میان ایرانیان ۴۰۰ سال قبل اگر بپذیری ختنه شوی و مسلمان، این دو زن زیبا را به تو میبخشیم!
تاتارها اشترویس را به بازرگان ایرانی به نام حاجی محمد صالح فروختند. این بازرگان نیز در سال ۱۶۷۰ این دریانورد هلندی را به عنوان برده به تاجر ثروتمند دیگری به نام حاجی بایران علی از اهالی دربند میفروشد. اشترویس در جریان اقامت در ایران اطلاعات ارزشمندی را از ایران آن دوران (عصر شاه سلیمان صفوی) ارائه میدهد.
گزارشهایش در مورد خودکشی، قتل، اعدام، روسپیگری، دزید، راهزنی و رباخواری و... تصویری گویا از مسائل ایران آن دوران به خصوص در شهرهای شماخی و دربند است. البته اشتروس توصیفی جالب و خواندنی را از شمال تا جنوب ایران -از اردبیل تا گمبرون (بندرعباس) - ارائه میدهد.
نکته قابل توجه روایتهای این هلندی بخت برگشته این است که او به عنوان برده در ایران حضور داشته و هیچگونه فرصتی برای ارتباط با اصحاب قدرت نداشته است. روایت او تصویری واقعی از بطن جامعه ایران حدود ۴۰۰ سال قبل است.
در ادامه روایت اشترویس از تفاوت رفتار ایرانیان با بردگان در قیاس با ترکها و سایر ملل را میخوانید:
«ساکنان دربند به خرید و فروش برده اشتغال دارند و برده کالای اصلی و تقریباً تنها کالایی است که در آن شهر معامله میشود. بردهها را از تاتارها خریداری میکنند و همه آنها را به ایران میفرستند و از این طریق درآمد هنگفتی به دست میآورند. با بردههایی که برای خرید و فروش به اینجا میآورند مانند حیوانات وحشی رفتار میکنند.
هنگامی که میخواهند بردهای را خریداری کنند او را عریان میکنند و مانند خوک و گوساله به بدنش دست میزنند. با بردهها بسیار بی رحمانه رفتار میکنند و اگر ترس ضرر مالی نباشد، احتمالاً بسیاری از آنها جانشان را از دست میدهند. همان طور که قبلاً گفته شد مردم این منطقه طبیعتاً فرومایه و بد اخلاق اند.
با این حال ایرانیها در قیاس با تُرکها چندان با بردهها بدرفتاری نمیکنند. وقتی در گالیها (اشاره به دورانی که روی کشتیهای کوچک ونیزی ملوان بود) بودم به این تفاوت پی بردم.
ایرانییها در قیاس با مردم الجزایر، تریپولی، تونس و سایر شهرهای بربرها نیز با بردهها بهتر رفتار میکنند. در آن مناطق با بردهها رفتار بدتری دارند و آنها را وادار میکنند دینشان را ترک کنند. گزارشهای کسانی که به دست آن مردم بی رحم اسیر شدند، این ادعا را اثبات میکند.»
tags # تاریخ ایران ، صفویان سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟